• خطبه ها
  • اندرز او به عثمان
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

اندرز او به عثمان

« 525»

(163) (و من كلام له (عليه ‏السلام) )لما اجتمع الناس إليه و شكوا ما نقموه على عثمان و سألوه مخاطبته عنهم و استعتابه لهم فدخل (عليه ‏السلام) على عثمان فقال إِنَّ النَّاسَ وَرَائِي وَ قَدِ اسْتَسْفَرُونِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ وَ وَ اللَّهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ وَ لَا أَدُلُّكَ عَلَى أَمْرٍ لَا تَعْرِفُهُ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْ‏ءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ وَ لَا خَلَوْنَا بِشَيْ‏ءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ وَ قَدْ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا وَ سَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا وَ صَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صلى‏ الله ‏عليه‏ و آله) كَمَا صَحِبْنَا وَ مَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ لَا ابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ الْحَقِّ مِنْكَ وَ أَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلى‏ الله ‏عليه‏ و آله)وَشِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالَا فَاللَّهَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ فَإِنَّكَ وَ (اللَّهِ) مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى وَ لَا تُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ وَ إِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ وَ إِن‏  

« 526»

أَعْلَامَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ وَ إِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ لَهَا أَعْلَامٌ وَ إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ فَأَمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً وَ أَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوكَةً وَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ((صلى‏ الله ‏عليه‏ و آله)) يَقُولُ يُؤْتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالْإِمَامِ الْجَائِرِ وَ لَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَ لَا عَاذِرٌ فَيُلْقَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَيَدُورُ فِيهَا كَمَا تَدُورُ الرَّحَى ثُمَّ يُرْتَبَطُ فِي قَعْرِهَا وَ إِنِّي أُنْشِدُكَ اللَّهَ أَنْ تَكُونَ إِمَامَ هَذِهِ الْأُمَّةِ الْمَقْتُولَ فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ يُقْتَلُ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا الْقَتْلَ وَ الْقِتَالَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ يَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَيْهَا وَ يَبُثُّ الْفِتَنَ فِيهَا فَلَا يُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ يَمُوجُونَ فِيهَا مَوْجاً وَ يَمْرُجُونَ فِيهَا مَرْجاً فَلَا تَكُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلَالِ السِّنِّ وَ تَقَضِّي الْعُمُرِ فَقَالَ لَهُ عُثْمَانُ كَلِّمِ النَّاسَ فِي أَنْ يُؤَجِّلُونِي حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْهِمْ مِنْ مَظَالِمِهِمْ فَقَالَ (عليه ‏السلام)  

« 527»

مَا كَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلَا أَجَلَ فِيهِ وَ مَا غَابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِكَ إِلَيْهِ .


ص527

 از سخنان آن حضرت عليه السّلام است هنگاميكه (فساد و تباهكارى عثمان و كار گردانان او در مدينه و سائر شهرها شيوع پيدا نمود جمعى از اهل مدينه صحابه رسول خدا و ديگران بمردم شهرها نوشتند: شما كه مى ‏خواهيد در راه خدا جهاد كرده با دشمنان دين بجنگيد، با شتاب نزد ما بياييد كه خليفه شما دين را تباه كرده و از بين برده، پس دلهاى مردم از او برگشت و در صدد خلعش برآمدند، و گروه بسيارى از اهل مصر و بصره و كوفه به مدينه آمدند، و) نزد آن بزرگوار گرد آمده از كردارهاى ناپسند عثمان شكايت كردند، و درخواست نمودند تا حضرت از جانب ايشان با او گفتگو نمايد، و بخواهد كه رضاى آنها را فراهم نمايد (از بد رفتارى دست برداشته بدعت هائى كه در دين نهاده از بين ببرد و باصحاب پيغمبر اكرم اين همه ظلم و ستم روا ندارد، و مردم درستكار را به حكمفرمائى شهرها بفرستد) پس امام عليه السّلام نزد عثمان رفته فرمود: (1) مردم در پشت سر من مى‏ باشند و مرا بين تو و خودشان سفير و واسطه قرار داده ‏اند (از من درخواست نموده‏اند كه پيغام ايشان را رسانيده فساد را از بين ببرم) و سوگند بخدا بتو نمى ‏دانم چه بگويم (بچه زبانى سخن بگويم كه در تو اثر بخشد) چيزى (از بدعتها و كردار زشتت) نمى ‏دانم كه تو خود آنرا ندانى، و ترا بكارى (حرمت آنچه بجا مى ‏آورى) راهنما نيستم كه آنرا نشناسى (بلكه رفتارت را مي دانى حرام و بر خلاف دين است) 2 و ميدانى آنچه ما مى ‏دانيم (زشتى كارهايى كه مرتكب مى ‏شوى بر تو پوشيده نيست، چنانكه بر ما آشكار است) در چيزى از تو پيشى نگرفتيم كه ترا بآن آگاه سازيم، و در هيچ حكمى خلوت ننموديم تا آنرا بتو برسانيم (ما و تو هر دو پيغمبر اكرم را درك كرده رفتارش را با مردم ديده و احكامش را شنيده ‏ايم، پس لازم نيست ترا به روش آن حضرت تبليغ نماييم) و تو ديدى آنچه ما ديديم، و شنيدى آنچه كه ما شنيديم، و با رسول خدا  صلّى اللّه عليه و آله  آميزش داشتى چنانكه ما آميزش داشتيم، و 3 پسر ابى قحافه و پسر خطّاب به درستكارى سزاوارتر از تو نبودند (با اينكه بر خلاف گفتار پيغمبر اكرم‏  

 ص528

رفتار كرده به بهانه خلافت را غصب نمودند، مانند تو بدعتهائى در دين احداث نكرده با مسلمين اينگونه ظلم و ستم روا نداشتند) در حالي كه تو از جهت خويشى به رسول خدا-  صلّى اللّه عليه و آله-  از آنها نزديكترى (چون عثمان پسر عفّان ابن ابى العاص ابن اميّة ابن عبد شمس بن عبد مناف مى باشد، و عبد مناف جدّ سوّم حضرت رسول: محمّد ابن عبد اللّه بن عبد المطّلب ابن هاشم ابن عبد مناف ابن قصّى ابن كلّاب ابن مرّة ابن كعب است، و امّا ابو بكر عبد اللّه پسر ابى قحافة عثمان ابن عامر ابن عمر ابن كعب ابن سعد ابن تيم ابن مرّة ابن كعب مى‏باشد، و مرّة جدّ ششم پيغمبر اكرم است، و امّا عمر پسر خطّاب ابن نفيل ابن عبد العزّى ابن رياح ابن عبد اللّه ابن قرط ابن زرّاح ابن عدىّ ابن كعب بوده، و كعب جدّ هفتم رسول خدا است، پس خويشاوندى عثمان از ابو بكر و عمر به پيغمبر اكرم نزديكتر است) و به دامادى پيغمبر مرتبه ‏اى يافته‏اى كه ابو بكر و عمر نيافتند (عثمان رقيّه و امّ كلثوم را كه بنا بر مشهور دختران پيغمبر بودند به همسرى خود درآورد، در اوّل رقيّه را و بعد از چندگاه كه آن مظلومه وفات نمود امّ كلثوم را بجاى خواهر باو دادند، و از اينرو است كه در پيش عامّه و سنّي ها به ذى النّورين ملقّب گشته) 4 پس در باره خود از خدا بترس، از خدا بترس، زيرا سوگند بخدا تو از كورى بينا و از نادانى تعليم داده نمى ‏شوى (براه حقّ گمراه نبوده ‏اى تا ترا راهنمائى نمايم، و به رفتار درست نادان نيستى تا ترا دانا گردانم، بلكه دانسته بر خلاف رفتار مى ‏نمايى) و بتحقيق راهها (احكام خدا) آشكار، و نشانه‏هاى دين (قرآن و اهل بيت) برپا و برقرار است، 5 پس (اگر ترا غفلت گرفته) بدان برترين بندگان نزد خدا پيشواى عادل و درستكارى است كه (براه حقّ) هدايت شده، و (ديگران را) راهنما باشد، و سنّت و طريقه دانسته شده (از پيغمبر اكرم) را برپا دارد (طبق آن رفتار نمايد) و بدعت باطل و نادرست را بميراند (از بين برده مردم را به نادرستى آن آگاه سازد) و بتحقيق سنّتها روشن و هويدا است و براى آنها نشانه‏ هايى است، و (همچنين) بدعتها آشكار است و آنها (نيز) نشانه‏ هايى دارد، 6 و بدترين مردم نزد خدا پيشواى ستمكارى است كه گمراه باشد و ديگران هم بوسيله او گمراه شوند، بميراند سنّتى را كه (از رسول خدا) گرفته شده، و زنده گرداند بدعتى كه از بين رفته (از حقّ دست برداشته بترويج باطل بكوشد) 7 و من از رسول خدا، صلّى اللّه عليه و آله، شنيدم كه مى ‏فرمود: روز  

 ص529

قيامت پيشواى ستمكار را مى ‏آورند كه با او يارى كننده ‏اى نيست (تا از آتش دوزخ رهائيش دهد) و نه عذر خواهى (تا عذاب را از او برطرف نمايد) پس در آتش دوزخ انداخته ميشود و در آن مى‏ گردد چنانكه آسيا گردش مى ‏نمايد، بعد در گودى و ته دوزخ حبس و باز داشته ميشود. 8 و ترا بخدا درخواست نموده سوگند مى ‏دهم كه مبادا پيشواى اين امّت باشى كه كشته شوى، زيرا پيش از اين گفته  مى‏ شد (پيغمبر اكرم فرمود): كه در اين امّت پيشوايى كشته ميشود كه (بر اثر كشته شدنش راه) خونريزى و جنگيدن تا روز قيامت گشوده مى ‏گردد، و كارها را برايشان مشتبه مى ‏نمايد، و تباهكاريها را در آنان نشر مى ‏دهد، و آنها حقّ را از باطل امتياز نمى ‏دهند، در آن تباهكاري ها آشوب بسيار كرده از حقّ دست برميدارند، و بسختى مضطرب و نگران مى‏گردند، 9 پس بعد از ساليان دراز (كه متجاوز از هشتاد سال است) و بسر رسيدن عمر براى مروان (ابن حكم كه نويسنده و كار گردان تو است) مانند شترى كه دشمن آنرا غارت كرده و به تندى ميراند، مباش تا بهرجا كه خواهند ترا براند. عثمان به آن حضرت گفت: با مردم گفتگو كن تا مرا مهلت دهند كه ستمهايى كه بر آنان وارد شده برطرف نمايم. پس امام عليه السّلام فرمود: 10 آنچه در مدينه است مهلتى در آن لازم نيست، و آنچه در آن نمى‏باشد مهلت آن تا رسيدن فرمان تو است بآن (براى كسيكه در مدينه حاضر است شروع به اصلاح نما مهلت نمى ‏خواهد، و براى آنكه حاضر نيست تا رسيدن فرمان تو عذرى نمى‏ باشد. گفته ‏اند عثمان بر اثر فريب خوردن از مروان به ستمگرى بر مسلمانان دلير گرديده گوش به فرمايش هاى امير المؤمنين نداد تا جائي كه اهل مصر و ديگران او را در خانه‏ اش محاصره نموده بسختى كشتند).